تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

سایت عاشقانه ساکار

تنـــد رفـتـه استــ ..
کــودکـی هـای مـن ..
با دوچـرخـه ی قــراضـه اش کـه همـیشــه ی خـدا…
پنـچـر بـود

توقف زمان

زمـان همـه چیـز را حـل می کنـد
امـا انگـار سـاعـت دنیـا …
خـواب اسـت !

 

داستان

دلم قصه ای عاشقانه می خواهد De er testet av oss og undersokt for a sikre deg en god og sikker opplevelse nar du starter a spille bestenorskecasinos.com pa nett. که تا آخرش پای هیچ نفر سومی به میان نیاید !

 

تاب بازی

خیلــــی وقت است کـــــــه “بی تــــــابم
دلـــــــم تــــــــاب میخواهد
و یک هــــُــلِ محــــکم.
کـــــه دلم هــُـــرّی بریزد پایین
هر چـــــه در خودش تلنبار کرده را.

sacar

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی ؟ این پرسش آیینه بود از من !
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ، مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد ، زندگی زیباست !

sacar_ir2

ناز کن تا روز و شب غرق تمنایت شوم
تا قیامت شاعر چشمان زیبایت شوم
از ازل زیباترین تصویر دنیا بوده ای
کاش میشد تا ابد محو تماشایت شوم
دوست دارم لحظه ای که دل به دریا می زنم
قایقم را بشکنی تا غرق دریایت شوم !

دوستت دارم

آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب می افتد !

چتر

باران مرا یاد چتر می اندازد و چتر مرا یاد قرارمان
قرارمان که یادت هست ؟
اینکه آغوشت را چتر کنی تا چشمهایم بیش ازین خیس نشوند ؟؟؟!

دوران کودکی

ﺩﻟﻢ ..ﺑـﭽـﮕﯿﻤـﻮ ﻣــﯿـﺨـﻮﺍﺩ !
ﭘـﺎﻫـای ﺷـﻨــﯽ ﺩﺳـﺘـﺎﯼ ﮐـﺎﮐـﺎﺋـﻮﯾـﯽ !
ﺩِﻟــَـﻢ ﻣــﯿـﺨـﻮﺍﺩ ﻭﻗـﺘـﯽ ﺑـلـاﻝ ﻣـﯿـﺨـﻮﺭﻡ ﮐـُـﻞ ﺻـﻮﺭﺗـﻢ ﺯﻏـﺎﻟـﯽ ﺷـﻪ!
۱۰۰ ﺑـﺎﺭ ﯾـﻪ ﺳــﺮﺳـﺮﻩ ﯼ ۱ ﻣـﺘـﺮﯼ ﺭﻭ ﺑـﺮﻡ ﺑـﺎﺯﻡ ﺧـﺴﺘـﻪ ﻧـﺸـﻢ !
ﭼـﺎﯾـﯽ ﺭﻭ ﺑـﺎ ۱۰ ﺗـﺎ ﻗـﻨـﺪ ﺑـﺨـﻮﺭﻡ !
ﺑـﺴـﺘـﻨﯽ ﻭ ﭘـﻔـﮏ ﻭ ﻟـﻮﺍﺷـک ﻮ ﺑـﺎ ﻫـﻢ ﺑـﺨـﻮﺭﻡ !
ﺳـر ﭼــﯿـﺰﺍﯼ ﻣـﺴـﺨـﺮﻩ ﺍﻧـﻘـﺪ ﺑـﺨـﻨـﺪﻡ ﺑــﯿـفـﺘـﻢ ﮐـﻒ ﺍﺗـﺎﻕ !
ﻋـﯿـﺪﯾـﺎﻣـﻮ ﺑـﺮﯾـﺰﻡ ﺗـﻮ ﺍﻭﻥ ﻗـُـﻠــَـﮏ !
کـفــش هـای پـاشـنـه بُــُــُــُـلـنـد مـامـانـمـو بـپـوشـم و راه بـرم !
ﺩِﻟــَـﻢ ﻣــﯿـﺨـﻮﺍﺩ ﺑـﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾـﻮﺍﺭا ﻧــﻘــﺎﺷــﯽ ﮐـﻨـﻢ !
ﺩِﻟــَـﻢ ﻣــﯿـﺨـﻮﺍﺩ ﻭﻗـﺘـﯽ ﮔـﺮﯾـﻪ ﻣـﯿـﮑـﻨـﻢ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺍﺷـﮑـﻤـﻮ ﭘـﺎﮎ ﮐـﻨـﻪ ﻧـﻪ ﭘــﯿﺮﻫـﻦ ﺗـﻨـﻢ !
۱۰۰۰ ﺗـﻮﻣﻦ ﺗـﻮ ﺟـﯿـﺒـﻢ بـآﺷـﻪ ﺍﻣـﺎ ﺩﻟـﻢ ﺧــﻮﺵ ﺑـﺎﺷـﻪ !
ﻭﻟـﻢ ﮐـﻨـﯽ ﺗـﺎ ﺻـُـﺐ ﺗـﻮ ﺷـﻬـﺮﺑـﺎﺯﯼ ﺑـﻤـﻮﻧـﻢ !
ﺑـﺰﺭﮔـﺘـﺮﯾـﻦ ﺍﺷـﺘـﺒـﺎﻫـﻢ ﺍﯾـﻦ ﺑـﻮﺩ ﮐـﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐـﺮﺩﻡ ﺑـﺰﺭﮒ ﺷـﻢ!!

شکسته

هر وقتـــ کمـــ میـــ آورمـــ ، میگویمـــ اصلا مهمـــ نیستـــ ،
دیده ایـــ شیشهـــ اتو مبیلیـــ را وقتیـــ ضربهـــ میخورد و میشکند؟؟؟
دیده ایـــ خورد میشود اما از همـــ نمیپاشد؟!
اینـــ روزها منـــ همانـــ شیشهـــ امـــ . . . .
خرد و تکهـــ تکهــــ از همـــ نمیپاشمـــ . . . .
ولیـــ شکسته امــــ……………

دورنما

همیشه دورنماها خواستنی ترند
مثل سراب
مثل فردا
مثل تو . . .

دهقان فداکار

من دهقان فداکاری شده ام
که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت
و تو قطاری که چشم دیدن مرا ندارد

 

غم

نمی شود نوشت
که این روزها چقدر عاشقانه باختم
نمی شود نوشت … !!!

 

 

 

 


نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدار تو سرلزیر میشد ...

کاش بودی و دست های مهربانت مرهم همهی دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... 

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت میگزاشتم

و دردهایم را به گوشت میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عزاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو قلبی برای عاشق شدن ندارم ... 

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم ... 

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

میدان که نمیدانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت ...

 

دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم؟

 

دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم؟

 

من زنده به عشق تو ام ای دوست ولیک

 

از آرزوی روی تو مردم چه کنم؟

سایت عاشقانه ساکار

به احساس تو بد کردم بیا برگرد
همه حرفاتو رد کردم بیا برگرد
همیشه راه تو دل دادگی بوده
خودم این راهتو صد کردم بیا برگرد

سایت عاشقانه ساکار

دمـــــش گـــــــــرم
باران را می گـــــــویم…
به شـــــــانه ام زد و گفت:
خســته شــــــــــدی….
تو اســـتراحـــــت کن من می بارم…

سایت عاشقانه ساکار

کـــاش در سرزمیــــن مــــن ..
بـــه جـــآی حجـــآب وحـــــیا..
شـــــرافـــت اجـــباری بـــــود!

 

 

 

 


نم نم بارون خخخخ

خدايا...

آسمانت چه مزه ايست؟

من تا به حال فقط زمين خورده ام !

 

تنهايي ام را با كسي قسمت نخواهم كرد

يكبار قسمت كردم...

تنهاتر شدم

 

 

.

 

معني تنهايي رو وقتي فهميدم كه::...

ديدم مترسك.. به كلاغ ميگه:..!!

هرچقدر ميخواي نوك بزن اما..!!

تنهام نزار..

.

حتي داروخانه هم ميدانند زخم خورده ام

باقيمانده پولم را چسب زخم ميدهد ...

فك مي كردم كه تو همدردي اما...

تو هم دردي

 

من از عقرب نميترسم ولي از نيش ميترسم

از آن گرگي كه ميپوشد لباس ميش ميترسم

از آن جشني كه اعضاي تنم دارند خوشحالم

ولي از اختلاف مغز و دل با ريش ميترسم

 

باشي يا نباشي .. اين شب سر ميشود !

اما اين شب كجا و آن شب كجا؟!

 

ميكشم . ميكشي . ميكشد ...

هر سه ميكشيم اما

او نازه تو را ...

تو دست از من ...

و من ...

 

 

يه نفر ازم پرسيد :ميشناسيش؟؟!

هزارتا خاطره ازت اومد جلوي چشمم

اما فقط يه لبخند زدم و گفتم : ميشناختمش...

 

نامم را

بر درخت پير ميكنم

شايد مدادي شود

براي نوشتن نام تو

 

دلگيرم از عشق هايي كه ...

مثل حلقه هاي قليان اول بزرگ ميشود و بعد محو...!!!

 

اين روزها...

انسان ها تنهايي ات را پر نميكنند...

فقط خلوتت را ميشكنند...

 

ديشب با خدا دعوايم شد / باهم قهر كرديم

فكر كردم ديگر مرا دوست ندارد / رفتم گوشه اي نشستم / چند قطره اشك ريختم

و خوابم برد / صبح كه بيدار شدم مادرم گفت:

نميداني از ديشب تا صبح چه باراني مي آمد...

 

دنياي زير آب

شبيه دنياي چشمهاي توست

هرچه بيشتر دست و پا مي زنم

بيشتر غرق مي شم ...

 

با عشقت

مثل چتر رفتار نكن

كه هر وقت بارون بند اومد

فراموشش كني !

 

بي تو هر شب عاشقي باراني ام

لاله پژمرده و زنداني ام

بي تو در كنج همه دلواپسي

بي تو من آغاز يك ويراني ام . . .

 

.

به سلامتي پسري كه داره بخاطر عشقش عرق ميخوره

ولي نميدونه كه عشقش داره تو بغل يكي ديگه عرق ميكنه

 

براي چشمانم

نماز باران بخوان...

بغض كرده...

ابريست...

اما نميبارد...

 

 

به سلامتي سيگاري كه ميدونم قبل از من با كسي لب نرفته

به سلامتي دود سيگار با اينكه كم رنگه ولي يك رنگه

به سلامتي سيگار كه به من آموخت كه عاقبت سوختن و ساخت پاي كسي

عاقبت له شدن پاي آن كس است...

 

دودي كه از دهانم بيرون مياد دود سيگار نيست !

قلبم سوخته...

 

 

كاش ميشد نفسم باشي . . . حتي نفس آخر

 

يه وقتايي آدم اونقدر تنهاست كه آرزو داره يكي صداش كنه

حتي اشتباهي

 

گاهي بايد آرزوهايت را مثل قاصد بگذاري

كف دست و بسپاريشان به دست باد

تا بروند و سهم ديگران شوند ...

 

تاريخ را كنار بگذار !

جغرافيا مهم تر است !

تو كجايي ؟!

 

كارم از يكي بود يكي نبود گذشته است ...

من در اوج قصه گم شدم ...

عشق يكي بود و يكي نبود "نآبود"

 

خانه اي خواهم ساخت

كه در و پنجره اش قفل شود

تا كسي بي اذن من داخل خانه نشود

........

 

خوانده بود:

"زير باران بايد رفت"

فكر مي كرد:

زير باران بايد ، رفت !

 

ديگر از اين شهر

ميخواهم سفر كنم

چمدانم را بسته ام

اگر خدا بخواهد امروز ميروم

نشسته ام منتظر قطار

اما نه در ايستگاه

روي ريل قطار ...

 

 

نه كسي منتظر است ...

نه كسي چشم به راه ...

نه خيال گذر از كوچه ي ما دارد ماه ...

بين عاشق شدن و مرگ مگر فرقي هست ؟

وقتي از عشق نصيبي نبري غير از آه ...

 

جلوي بعضي از خاطره ها

بايد نوشت:

آهسته يادآوري شويد

خطر ريزش اشك ...

 

عكس تو 

بر عكس تو

مداااااااااام

در آغوشه من است ...

 

ساعت هاي نبودن

روي مشتم بسته نميشه

حلقه ميشود دوره گردنم...

 

آرام آرامم ...

مثل مزرعه اي كه تمام محصولاتش را ملخ ها خورده اند ...

ديگر نگران داس ها نيستم ...

 

هميشه منتظر كسي باش

كه تو رو با همه ديوونگيت و خل بازيات قبول داشته باشه

و تو رو به همه نشون بده و بگه:

اين ديوونه خل.....عشق و جيگر منه

 

حراج كرده ام ; تنهاييم نصفه قيمت ...

سوگ خاطره ها خرج ميخواهد ديگر ...


تورو جون من.....

بايد بازيگر شوم

آرامش را بازي كنم ...

باز بايد خنده را بزور بر لبهايم بنشانم ...

باز بايد مواظب اشك هايم باشم ...

باز همان تظاهر هميشگي:"خوبم ..."

 

گفتمش آرام جاني؟ گفت: نه

گفتمش شيرين زباني؟ گقت: نه

گفتمش نامهرباني؟ گفت: نه

مي شود يك شب بماني؟ گفت : نه

دل شبي دور از خيالش سر نركرد

گفتمش افسوس او باور نكرد

خود نميدانم خدايا چيشتم !

يك نفر با من بگويد كيستم !

بس كشيد آه از دل بردنش

آه اگر آهم بگيرد دامنش

با تمام بي كسي ها ساختم

واي بر من ساده بودم باختم

دل سپردن دست او ديوانگي ست

آه غير از من كسي ديوانه نيست

گريه كردن تا سحر كار من است

شاهد من چشم بيمار من است

فكر ميكردم كه او يار من ست

نه فقط در فكر آزار من است

نيتش از عشق تنها خواهش است

دوستت دارم دروغي فاحش است

يك شب آمد زير و رويم كرد و رفت

بغض تلخي در گلويم كردو رفت

مذهب او هرچه باداباد بود

خوش به حالش كين قدر آزاد بود

بي نياز از مستي مي شاد بود

چشم هايش مست مادر زاد بود

يك شبه از قوم سيرم كرد و رفت

من جوان بودم پيرم كرد و رفت ... !

 

 

شبي باران شبي آتش

شبي آيينه و سنگم

شبي از زندگي سيرم

شبي با مرگ ميجنگم.

تو آتش ميشوي برخرمن تنهاي احساسم

تو را در هر نفس ميبويم اما...

باز دلتنگم.

 

باران كه مي بارد...

دلم برايت تنگتر مي شود...

راه مي افتم...

من بغض ميكنم...

آسمان گريه...!!

 

تازگيا

هركي ميگه دوستت دارم

خندم ميگيره

بي اراده ميگم

تو ديگه چي ميخواي. . .؟ !

 

ميخواستم بهت بگم چقدر پريشونم

ديدم خودخواهيه ديدم نميتونم

تحمل ميكنم بي تو به هر سختي

به شرطي كه بدونم شاد و خوشبختي

به شرطي كه بشنوم دنيات آرومه

كه دوسش داري از چشمات معلومه

يكي اونجاست شبيه من يه ديوونه

كه بيشتر از خودم قدرتو ميدونه

چي كار كردي كه با قلبم به خاطر تو بي رحمم

تو ميخندي چه شيرينه تازه مي فهمم

تو رو ميخوام تموم زندگيم اينه

دارم ميرم ته ديوونگيم اينه

 نميرسه به تو حتي صداي من

تو خوشبختي همين بسه براي من...

 

دلم برايت تنگ شده

ميخواهم آنقدر اشك بريزم

تا غبار فاصله از قلبم تميز شود

ولي ميترسم...

اين شهر ((ونيز)) شود

 

چه تفاوت عميقي ست بين تنهايي قبل از نبودنت و تنهايي بعد از نبودنت...........!

 

اگر قسمت نبود چرا تو موندي               خدا چرا مارو به هم رسوندي

اگه ميدونستي يه روزي ميري               چرا روزا رو تا اينجا رسوندي

چي بودم چي شدم بخاطر تو               ولي پشت دلم رو خالي كردي

حالا اسمت كه مياد گريم ميگيره               نميدونم كه تو با دلم چه كردي

اگر در حق تو خوبي نكردم               بدون خالي بود دستاي سردم

ولي من در عوض هرچي كه بودم               با احساس تو بازي نكردم

اگر چه ميدونم دوستم نداري               به هر در ميزنم تنهام ميزاري

اگر پاي كسي هم در ميونه               بزار اسمت فعلا روم بمونه

دم آخر بزار دستت توي دستام بمونه               بزار بهتر بگم دردم چي بوده

فقط لطفي كن و حرفامو بشنو               شايد ديگه نگي قسمت نبوده

اگر تسميم رفتن رو گرفتي               ببخش اگر پشيمونت نكردم

آره من باسه تو كم بودم اما                با احساس تو بازي نكردم

 

روزهاي باروني رو خيلي دوست دارم

معلوم نميشه منتظره تاكسي هستي يا آواره خيابون ها...

بخار توي هوا مال سرماست يا دود سيگار...

روي گونه ات اشكه يا دونه هاي بارون...!!!

 

حرف هاي دلم را هرگز كسي نميفهمد! فقط روزي مورچه ها خواهند فهميد!

روزي كه در زير خاك گلويم را به تاراج ميبرند ...

 

با جنگل و دريا و كوه ميتوان بهترين لحظات دو نفره را ساخت

اما براي يك تنها فقط گم شدن و غرق شدن و سقوط ...

 

آمدم تا مست و مدهوشت كنم... اما نشد!

عاشقانه تكيه بر دوشت كنم... اما نشد!

آمدم تا از سر دلتنگي ام

گريه تلخي در آغوشت كنم... اما نشد!

نازنينم ياد تو هرگز نرفت از خاطرم

سعي كردم كه فراموشت كنم... اما نشد!

 

 

كاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود

 تا هر وقت از سر دلتنگي

به رويش دست ميكشيدم

تو از درونش با آرزوي من بيرون مي آمدي!

 

امروز خاطراتت را سوزاندم اما!

بوي خوش هيزمش بيقرارم كرد

اتفاق تازه اي نيست!!

دوباره دلتنگت شدم...

 

بگذار بگويند مغرورم

اما

من دوستت دارم هايم را

ديگر خرج كسي كه لياقتش را ندارد نميكنم

 


سری هم بزن .......

عشق يعني

آنقدر در تو غرق شده ام

كه ار تلاقي نگاهي با ديگري

احساس

خيانت ميكنم!

عشق يعني همين!!! 

 

نفسم پس ميرود

از چشمانم اشك ميريزد

دهانم بد مزه است

سرم گيج ميخورد

قلبم گرفته ، تنم خسته ، كوفته

شل بدون اراده در رختخواب افتاده ام !

 

خرده شيشه هاي ذهن تو

پاهايم را زخمي نميكند

حرف هاي سرد تو مرا سرد نميكند

قصه هاي تو مرا خواب نميكند

فاتحه ات را حرام اين قبرستان بي گور نكن

 

اصلا قبول حرف شما ، من رواني ام

من رعد و برق و زلزله ام ، ناگهاني ام

اين بيت هاي تلخ نفس گير شعله خيز

داغ شماست خيمه زده بر جواني ام

...

 

دلم را به تخت ميبندم تا تركت كند ...

فرياد ميكشد ، ميلرزد ، خمارت ميشود ...

رها كه شد او ميماند و عمري وسوسه ي تلخ دوباره خواستن تو !

 

سالهاست كه كفه ترازويم

تعادل ندارد !!!

دست خالي... !!

دل پر ...

 

عشقت تو بغلت باشه و تو محكم تو سينه خودت فشارش بدي تا نفسش بند بياد، جيغ بكشه ...

دور خودت بچرخي و بچرخونيش و اين قدر بچرخي و اين  قدر بچرخوني ... بچرخي ... بچرخوني ... بچرخي ...

بچرخوني تا سر هردوتاتون گيج بره و پهن بشيد روي زمين

بعد چشماتونو ببنديد و دنيا دور سرتون بچرخه ... بچرخه ... بچرخه ...

بعد خوشحال باشيد كه چقدر زورتون زياده كه تونستين دنيا به اين بزرگي رو بچرخونين، اونم دونفري !!!

 

واي از روزي كه

شريك خاطره هايت يك شماره خاموش باشد

و يك سيگار روشن

 

 

از آش روزگار چنان دهانم سوخت

كه از ترس، پس از آن

"آب يخ"را هم فوت ميكنم

 

عكست را نگاه ميكنم ...

آخ كه اين عكس پير نميشود ...

اما ...

پيرم ميكند ...

 

 

چه حسه خوبيه ...

شبا موقع خواب عشقت سرشو بذاره رو دستاي مردونت ... با موهاش بازي كني ...

چشماشو ببوسي ... آروم آروم تو بغلت خوابش ببره ... ولي تو هنوز بيداري ...

دوست داري فقط نگاش كني ... همينطوري كه داري نگاهش ميكني ... اشكات سرازير بشه ...

تو دلت پيش خودت بگي ...

نباشي ... ميميرم ...

 

كتاب سرنوشت براي هركسي چيزي نوشت

نوبت به ما كه رسيد قلم افتاد...

ديگه هيچي ننوشت!

خط تيره گذاشت و گفت:

تو باش اسير سرنوشت...

 

دوريت را چه كنم اي سراپا همه راز ؟

اي سرا پا همه ناز ؟

به كه گويم غم خويش ؟

به گل پرپر ياس ؟

تو بگو گريه كنم يا نكنم ؟

دوريت را چه كنم ؟

 

خداي من !

نه آن قدر پاكم كه كمكم كني و نه آن قدر بدم كه رهايم كني ...

ميان اين دو گمم !

هم خود را و هم تو را آزار ميدهم ...

هرچقدر تلاش كردم نتوانستم آني باشم كه تو خواستي ...

 

حالا كه نيستي،

پرنده اي آمده است

درحوالي همين باغ روبرو...

هيچي نمي خواهد

فقط مي گويد:

كو كو...!!!

 

تو را بوسيدم و جانم به در شد

تنم آواره و دل در به در شد

به كامت تا نهادم كام خود را

تمام هستي ام زير و زبر شد

 

بعد از مردنم سرم را جدا كنيد و بگذاريد روي شانه ام

شانه اي كه سر مي خواست ، سري كه شانه مي خواست ...

هردو را به آرزويشان برسانيد !

 

ميخواهم آنقدر بو بكشم تو را كه ريه هايم پر شود ار عطر تنت

كه هوا داشته باشم براي نفس كشيدنم وقتي كنارم نيستي ...

 

در تنهايي هايت مراقب آدمهايي كه نزديكت ميشوند باش ...

گاهي دورتر از اين حرفهايند !

 

زن كه تو باشي

مرد بودن خوب است

از ميان تمام مونث هاي دنيا

فقط كافيست پاي تو در ميان باشد

نميداني براي تو مرد بودن چه كيفي دارد

 

اينگونه عادلانه نيست !

چشمانت را زمين بگذار

بيا دست خالي بجنگيم !

 

چشم وقتي زيباست كه پر از اشك باشد

اشك وقتي زيباست كه براي عشق باشد

عشق وقتي زيباست كه براي تو باشد

تو وقتي زيبا هستي كه براي من باشي

و ما هنگامي زيبا هستيم كه براي هم باشيم

 

هرشب وقتي تنها ميشم حس ميكنم پيش مني ،

دوباره گريم ميگيره انگار تو آغوش مني

روم نميشه نگات كنم وقتي كه اشك تو چشمامه ،

با اينكه نيستي پيش من انگار دستات تو دستامه

بارون ميباره و تورو دوباره پيشم مي بينم ،

اشك تو چشام حلقه ميشه دوباره تنها ميشينم

قول بده وقتي تنها ميشم بازم بياي كنار من ،

شباي جمعه كه مياد بياي سر مزار من

دوباره باز ياد چشات زمزمه ي نبودنم ،

ببين كه عاقبت چي شد قصه ي با تو بودنم

خاك سر مزار من نشوني از نبودنم ،

رو دستاي نامردم شهر جنازه ام رو بردنم

به زير خاكمو هنوز نرفتي از ياد من ،

غصه نخور سياه نپوس گريه نكن براي من

ديگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم ،

رو سنگ قبرم بنويس تنهاترين تنها منم

 


سن ا...

 

عجيب است ، باز هم پرواز كنان به سوي تو مي آيم

پاك فراموش كرده ام بالهاي شكسته ام را ! ! !

 

ژ

آشنا شد ... دوست شد ...

مهر شد ... گرم شد ...

عشق شد ... يار شد ... تار شد ...

بد شد ... رد شد ... سرد شد ...

غم شد ... بغض شد ... اشك شد ...

آه شد ... دور شد ... گم شد ...

تمام شد ، تمام شد

 

 

عاشق خيره شدن توي چشماي توام

عاشق حس كردن عطر موهاي توام

توي اين ديوونگي من خودم پاي توام

من تو دنياي توام محو چشماي توام

 

 

دستهايم را محكمتر بگير

من هنوز هم نمي خواهم

تورا...

به دست خاطرات بسپارم...

 

گفتمش دل ميخري؟ پرسيد چند؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده كردو دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل زدستش روي خاك افتاده بود

جاي پايش روي دل جا مانده بود

 

ديگر آن مجنون سابق نيستم

آن بيابان گرد عاشق نيستم

اينك از اهل نسيم و سايه ام

با تب صحرا موافق نيستم

با سلامي با خيالي دل خوشم

در تكاپوي حقايق نيستم

بس كنيد اصرار را ، بي فايده ست

من براي عشق لايق نيستم

 

 

باور نكن تنهاييت را ، من در تو پنهانم تو در من

از من به من نزديكتر تو ، از تو به تو نزديكتر من ...

باور نكن تنهاييت را ، تا يكدل و يكدرد داريم

تا در عبور از كوچه عشق بر دوش هم سر ميگذاريم ...


سن دوزدیسن.........

دراز ميكشم روبروي آسمان

با سرانگشت خيالم مي كشم ستاره اي نيمه جان

نشسته بر بالينش آدمكي تنها

دعا بر لب در حسرت آمين ها

آدمك غمگين چقدر شبيه من

ستاره اي ندارد ميان هفت آسمان ...

 

خدايا! براي اثبات بزرگ بودنت خيلي كوچكم كردي...  خيلي...

 

كاش مي شد

فقط ، "تو" را داشته باشم...

خدا هي بپرسد:

خب ، ديگر چه؟

من بگويم:

هيچ! همين كافيست...!!!

 

دور افتاده ام !

دور از كسي كه دوستش دارم

هيچوقت فاصله ها را نميبخشم...

 

مدتهاست

چهره ات را در ذهنم عاشقانه نقاشي ميكنم . . .

كارم را خوب بلدم !

بين خودمان باشد 

بدجور در كشيدن چشمانت گير كرده ام

 

 

 

در فصل تگرگ عاشقت ميمانم

با ريزش برگ عاشقت ميمانم

هرچند تبر به ريشه ام ميكوبي

تا لحظه مرگ عاشقت ميمانم

 

 

 

دلم را تهديد كردم كه اگر يك بار ديگر بهانه ات را بگيرد ...

ميدهم دوباره بسوزانيش ... !!!

 

بايد كسي را پيدا كنم

كه دوستم داشته باشد

آنقدر كه يكي از اين شب هاي لعنتي

آغوشش را براي من و يك دنيا خستگي ام بگشايد

هيچ نگويد .

هيچ نپرسد .

مرا در آغوش بگيرد

و يك بوسه

فقط همين !

 

گلويم توسط بره اي دريده شد كه...

عمري گرگها...

تمام بدنم را بخاطر محافظت از او...

زخمي كرده بودند...

 

سخت است اتفاقي را انتظار بكشي كه خودت هم بداني در راه نيست !

 

خيلي وقتا بهم ميگن: چرا ميخندي بگو ماهم بخنديم . . .

اما هرگز نگفتن: چرا غصه ميخوري بگو ماهم بخوريم . . .

 

ساده مي گويم عزيزم دل بريدن ساده نيست

چشمهاي مهربانت را نديدن ساده نيست

از زمان رفتنت خورشيد را گم كرده ام

ناله هاي ابر را هرشب شنيدن ساده نيست

 

گاهي دلم ميخواهد عروسكي بودم ...

از همان عروسك هايي كه

تو با تمام وجودت به آغوشت ميكشي ...

كاش من هم عروسكي بودم

تا لا اقل يك بار گرماي آغوشت را حس كنم .

 

 

سرت را روي شانه ام بگذار تا همه بدانند " همه چيز زير سر من است !

 

تو زيباترين تابلوي ديوار زندگي مني ...

كاش داوينچي تو را مي ديد !

 

استعداد عجيبي در شكستن داري ،

قلب ، غرور ، پيمان

استعداد عجيبي در نشستن دارم ،

به پاي تو ، به اميد تو ، در انتظار تو

 

ديگر نه اشكهايم را خواهي ديد ،

نه التماس هايم را ،

و نه احساسات اين دل لعنتي را ...

به جاي آن احساسي كه كشتي

درختي از " غرور " كاشتم...

 

به حساب خيالبافي ام نگذار ...

اما ستاره اي دارم در تيره ترين شبها !

فقط خواستم بداني كه ميشود دل خوش كرد به چراغهاي كوچك يك هواپيما ...

 

 

به " تو " كه ميرسم ...!

مكث ميكنم

انگار در " زيباييت "  چيزي را ،

جا گذاشته ام !

مثلا"...

در صدايت ... آرامش !

در چشم هايت ... زندگي !

 

گاهي

دلم براي زماني

كه نميشناختمت تنگ ميشود

 

 

 

اين روزها كه تو نيستي ،

من به عكسهايت مينگرم . . .

اين همان تنفس مصنوعي است !!!

 

 

حال (( من )) ديدن دارد ، وقتي كسي حال (( تو )) را ميپرسد ...

 


هنینک......

 

ميگن كسايي كه مشروب بخورن ميرن جهنم

جهنمي كه آدماش مست باشن ،

از دنيايي كه آدماش پست باشن خيلي بهتره 

 

 

زندگي به من آموخت

كه هيچ چيز از هيچ كسي بعيد نيست ...

 

تو را من "تو" كردم

وگرنه "او" هم زيادت است

پس اينقدر برايم ،شما،شما نكن

 

 

آغوش كسي را دوست دارم  ...

كه بوي بي كسي بدهد

نه بوي هركسي ...

 

چه حرف بي ربطي ست

كه مرد گريه نميكند !

گاهي آنقدر درد و بغض

داري كه بايد مرد باشي

تا گريه كني ... !

 

 

تلخ ترين قسمت زندگي اونجاست

كه آدم به خودش ميگه

"چي فكر ميكردمو چي شد"

 

 

نميبخشم تورو تا زنده هستم          به روي دل همه درها رو بستم

ببين عشقت به حال من چه ها كرد         چه آروم در درون خود شكستم        

نميبخشم تورو ، تنها تو بودي          همه عشقم ، تمام خواهش من

نميبخشم تورو از من ربودي          همه قلبم ، همه آرامشه من  

برو از پيش من ، نگو چه كردم         نگو روزي دوباره برميگردم        

            برو شكستنم بوده گناهت           برو كه ديگه نيستم چشم به راهت 

         نميبخشم تورو براي قلبي          كه شبها تا سحر به پاي تو سوخت

   نميبخشم تورو براي چشمي          كه منتظر به اين پنجره ها دوخت

اگر بغضم رو ميبيني براي اولين بار          اگر اشكم رو ميبيني براي اولين بار

    شكستم رو ببين ترسي ندارم          كه هست اين آخرين ساعات ديدار

  

اول آشناييمون حرفا چه شاعرانه بود

نگاه تو ، تو چشم من چه پاك و صادقانه بود

اول آشناييمون عزيز و دردونه بودم

به چشم مست و عاشقت گوهر يكدونه بودم

حالا چي هستم واسه تو؟

يه جام خالي از شراب ، شكستي مثل حباب

اول آشناييمون براي تو راز بودم 

شعر بودم شور بودم الهه ي ناز بودم

اول آشناييمون واسم يه پروانه بودي

من همه سادگي و تو عاشقو ديوانه بودي

حالا چي هستم واسه تو؟

يه جام خالي از شراب ، شكستني مثل حباب

 

زمستان نيست ...

دلتنگي توست كه به لرزه انداخته ، چهار ستون بدنم را !!

 

بي تو در خلوت شب ناله ميكرد دل من

با هر ترانه كه از عشق خواندند گريه ميكرد دل من

ديگه تنهاتر از اين نميشه باشم ، ميدوني؟

سخته برام از تو جداشم ، ميدوني؟

به دلم وعده دادم كه چشات ماله منه

بخدا دوست دارم اين ديگه حرف آخره ...

 


بدون توضیح......

نمي داند دل تنها ميان جمع هم تنهاست

مرا افكنده در تنگي كه نام ديگرش درياست

تو از كي عاشقي؟ اين پرسش آيينه بود از من

خودش از گريه ام فهميد مدت هاست ، مدت هاست

به جاي ديدن روي تو در خود خيره ايم اي عشق

اگر آه تو در آيينه پيدا نيست عيب از ماست

جهان بي عشق چيزي نيست جز تكرار يك تكرار

اگر جايي به حال خويش بايد گريه كرد اينجاست

من اين تكرار را چون سيلي امواج بر ساحل

تحمل ميكنم هرچند جانكاه است و جانفرساست

در اين فكرم كه در پايان اين تكرار پي در پي

اگر جايي براي مرگ باشد ، زندگي زيباست !

 

دلم قصه اي عاشقانه ميخواهد كه تا آخرش پاي هيچ نفر سومي به ميان نيايد !

 

كاش باورت نشود كه چقدر دوستت دارم تا تمام عمر آنرا به "تو" ثابت كنم !

 

كثيف ترين چاپلوسي زمانيست كه

مرد يا زني بخاطر طبيعي ترين نيازش

به "معصومي" بگويد "دوستت دارم"...!!!؟

 

تو كه در دامه هوسي،تو به دادم نميرسي

شده ام بازيچه ي تو،ديگه دل نميدم به كسي

ميروم تا همچون اشكي در دامان غم بميرم

ميروم در دشت جدايي مانند شبنم بميرم


بدون شرح....
 
هميشه دور نماها خواستني ترند
 
مثل سراب
 
مثل فردا
 
مثل تو . . .
 
 
 
 
 
سخت است وقتي از شدت بغض ،
 
گلو درد بگيري ...
 
و همه بگويند :
 
لباس گرم بپوش !!
 
 
 
 
 
ناز كن تا روز و شب غرق تمنايت شوم
 
تا قيامت شاعر چشمان زيبايت شوم
 
از ازل زيباترين تصوير دنيا بوده اي
 
كاش ميشد تا ابد محو تماشايت شوم
 
دوست دارم لحظه اي كه دل به دريا مي زنم
 
قايقم را بشكني تا غرق دريايت شوم !
 
 
 
 
 
 
كجايي هم نشين لحظه هاي داغ و تبدارم ؟
 
ببين رفتي و من با ابر ها تا گريه مي بارم
 
تصور كردنت تنها اميدم هست مي داني؟
 
اگر شاعر شوي ، مي بيني ام با ماه بيدارم
 
بيا يك لحظه ، فروردين چشمانم !خدايم شو
 
كه تا پاييز سالي نانوشته فكر ديدارم
 
هرازان چشمك مبهم ، هزاران قصه ي بي تو
 
هزاران خنده ي مرده ، نميدانم چه بشمارم؟
 
ترانه با تو مي خندد ، غزلها در نگاهت مست
 
سپيدي از تو موزون شد و من تك بيت بيمارم
 
مرا در شهر آدمها رها كردي و من بي تو
 
فقط يك دفتر شعر و كمي هم قاصدك دارم
 
شبيه نقطه چينم كه فقط پر مي شود با تو!
 
برو انگار بايد بي نهايت نقطه بگذارم
 
 
 
 
 
 
خدايا
 
هفت ميليارد نفر مال تو
 
اين يك نفر مال من
 
 
 
 
چقدر آبروي دلم را خريده اند اين سه نقطه ها . . .
 
 
 
 
 
 
بهشت كلمه اي هست چهار حرفي. . .
 
اما من اونو با دوتا دست ميشناسم. . .
 
بهشت من. . .
 
بين دستاي "عشقمه". . .
 
وقتي عاشقونه ميون اون دستاشم ، تو بهشتم هستم. . .
 
دوس ندارم حتي يك ثانيه از بهشتم جدا باشم. . .
 

این روزها.میدانی سه رکن

  این روزها


اگر خون هم گریه کنی


عمق همدردی دیگران با تو


یک کلمه است :


" آخـــــــی "    




 

میدانی سه رکن حس کردن یک نفر چیست؟

اینکه اول عاشقش باشی..

بعد درگیر احساس عاشقی با او..

در نهایت عاطفه ای را خرجش کنی که لیاقتش را دارد

این سه می شوند همانیکه باید بشوند

آنوقت حساس میشوی

حســـاسی

در انتخابش

در نگاههایش

 

 

آدَمے کـہ بیصِدا قَهر میکُند،

میخوآهَد کـِہ بِمانَد!

کـِہ دوبآره بِخواهَد

کـِہ دوباره خوآستِـہ شَود!

وَگرنـہ رَفتن را کـِہ بَلد اَست...

 


کدوم؟
 

تاحالا؟
 


عشق....

 


 

کـاش دفتـر خاطراتــم

چراغ جادو بود

تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی

به رویش دست می کشیدم

تــو از درونش

با آرزوی من بیرون می آمدی!


 

عطرهای خوب

شیشه خالی شان هم بعدِ سال ها هنوز بوی عطر می دهد

درست مثل جای خالی تو….

 


 

با یاد عشق گرم تو تا اوج هجرت کرده ام

درباره دستان تو با ابر صحبت کرده ام

بوسیدن روی تو را با خویش قسمت کرده ام

با دیدنت ترک غم و اندوه و محنت کرده ام

از فکر عشقی غیر تو همواره وحشت کرده ام

گر لحظه ای غافل شدم بگذر ، جسارت کرده ام

هرگز مرو ، ترکم مکن من بر تو عادت کرده ام


از وقتی آمدی...قلب من شد عاشق تو...

 

من عاشقم....

 

عشق زمینی....

 

عشق آدم به آدم....!

 

هیچ کجای این کره خاکی شاید  جرم نباشد....

 

آخه من عاشقم....

 

با صدای بلند فریاد میزنم....

 

با همه غم و دوری و اشک و آه بازم

 

من عاشقم.....

 

 

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

 

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

 

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم

 

تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

 

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

 

 و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

 

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

 

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

 

 

باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ،

 

 قلب من شد عاشق تو!


همیشه چشم به راهت مینشینم ،

 

 این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت

 

 در زیر باران بی قراری خیس میشوم

 


هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ،

 

از عشق تو دیوانه شدن ، یک حادثه بی تکرار است


تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ،

 

 مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی


قلبم…. قلبم …. قلبم… تند تند، تند تند ،

 

 میتپد به عشق آمدنت


چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت …

 

 تنها خیره شده است به آن سو!


آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ،

 

دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است

 


همیشه خوشگلم باش...

 

ســــلام ! ای  بانوی  مهتاب عالم

تو حـــوای منی؟پس من هم آدم

آهــــــــــــای بانوی مهتاب شبونه

دلــــــــم پر شد از این رسم زمونه

 

 

تو بانــــــــــوی منی من مرد رویات

تو ناجـــــــی من و من غرق دریات

عجــــــب شور و نوایی تو چشاته

عجـــب شوقی همش توی صداته

 

 

چـقد خوبـــــــــــی نگاری ناز داری

می دونم آرزوی پــــــــــــرواز داری

رها شو از همه از روح و جســـمـت

چه آهنگ قشنگی داره اسمــــــــت

 

لبـــات داغه مثال قلب عاشــــــــــق

چشات نافذ! دلت مثل شقایـــــــــق

دو دســــــتت مثل بالــهای فرشته

رو پیشونیت ببین اســــمم نوشته!

رو قلـــبت سینه هات لرزونه لرزون

لطافـــــــت هاش مثل بارونه بارون

 

 

همـــــه پروانه ها دورت می گشتن

فرشــــته ها برات خوب می نوشتن

شقــــــایق های عاشق با تو بودند

تمــــومـــی دقـــایـــــــق با تو بودند

 

حریــــــــــــم امن قلبم نور چشمات

صداقــــت موج زد تـــو کل حـــــرفات

محبت هات زیاد بی انتها بـــــــــــــود

ولی عشقت شبیه بچه ها بـــــــــود

 

 

بـــدت می اومـــد از حرفای مــــــردم

چشات رنگ شبه با بـــــــوی گـــنـــدم

نمی دونم چرا تــــــــــــــو قصه نیستی

نمی دونم چرا پیوسته نیستـــــــــــــی

 

یه بــــــار هستی یه بار می ری شبونه

تمــــــــــــوم ترس هست از این زمونه

کجـــــــــــــای کار چشمام اشتباه بود

کــــدوم کارم کـــدوم کارم گناه بـــــــود

 

به تنهاییت قســــــــم تنهای تنــــهام

به چشمونت قسم بی نوره چشمام

نمی دونی دلــــــــــــم تنهاترین شد

که عشقت توی قلبــــــــم آخرین شد

 

قســـــــــــــــــم به بازی های کودکانه

قســـــــــــــــم به ذوق و شوق بچگانه

قسم به شب به دل به چشم مستت

قســــــــــــم به جون تو به ناز شصتت


من تو را نمی سرایم !.. 

تو ... 

خودت در واژه ها می نشینی ..! 

خودت قلم را وسوسه می کنی !! 

و شعر را بیدار می کنی !!


دلم بدجور گرفته...



خدای مهربانی‌های بی‌بهانه
 
همیشه جایی در حوالی دلتنگی‌های من،
 
جاری می‌شوی...

جاری می‌شوی در ابریِ چشمانم،
 
و می‌باری آنقدر تا زلال شوم،

می‌باری آنقدر که آسمانی شود هوای دلم،

 
آنقدر که با همه روحم حس کنم

داشتنِ تــــو

 
می‌ارزد به همه‌ی نداشتن‌های دنیا،

می‌ارزد...



یه وقتایی باید كم باشی

تا كم بودنت حس بشه

نه اینكه نباشی

و

نبودنت

 واسه بقیه

عادت

بشه.....!!!

 

 

میخواهم در تابوت همین ثانیه های خاکستری

 

بخوابم،صدایم نکنید


من یاد گرفتم...

من یاد گرفته ام 



وقتی بغض می کنم 



وقتی اشک می ریزم 



منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم 



وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم 



مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم 






من یاد گرفته ام 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بدون شرح...

 

دیدنـ / عکستـ♥ـ / تمــام سهــم مــن اســت



از "تـ♥ــو "

آن را هـــم / جیـــره بنــدی / کــرده ام

تــا مبــادا

تــوقعــش زیــاد شــود!!!

/ دلـ♥ــ / استــ دیگــر / . . .

ممــکن استــ فــردا





/ خـ♥ـودتــ / را از مــن بخــواهــد!





چِِشامــ ـ ـ ـو وَقتی تــ ـ ـو

 

 بِِهشـ ـ ـون نِِگاهـ میکنی دوسـ ـ ـتـ دارَم

اِسمَـ ـ ـمو وَقتـ ـیـ دوستـ ـ ـ ـ دارَمـ کِه تُو

 

 صِـ ـ ـداش میکُنی

قَـ ـ ـلبَمُو وََقتـ ـ ـی دوستـ دارَم کِهـ تـ ـ ـو

 

 دوسِشــ ـ ـ داشـ ـ ـتِه باشیـ

زِِندگـ یم رو وََقتـیـ دوستـ دارََم کـ ـه تـ ـو

 

 تـ ـ ـ ـ ـ ـوُُش هَسـ ـ ـ ـ تی





برای بودنت میمانم وبرای دیدنت میمیرم...

                      باش تا بمانم و بمان تا نمیرم................

 

قلبمو بهت هدیه میدم...

 

قلبمو برای همیشه هدیه دادم به کسی که

 

در هجوم ناجوانمرد روزگار

 

همیشه در کنارم بوده و هست و خواهد بود

 

و خیلی بلند و حتی گاهی اوقات خیلی آهسته بهم میگه دوستم داره

 

 

و میدونم که تو لایق همچین هدیه ای هستی عشقم

 

 

خیلی دوست دارم ( برای مخاطب خاص )

 

 

 

 

آنکه چشمان تو را اینهمه زیبا میکرد...

 


کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد...

 


یا نمیداد به تو اینهمه زیبایی...

 


یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد...

 


دلتنگی...


گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی

و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...



گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
 
حسرت ها را می شمارم
 
و باختن ها
 
و صدای شکستن را
 
نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
 
و کدام خواهش را نشنیدم
 
و به کدام دلتنگی خندیدم
 
که چنیـــــــن دلتنگـــــــــــــــــــــــــــم ...



گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!



به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه كن

كسی هست كه عاشقانه تو را می نگرد و

منتظر توست . اشكهای تو را پاك می كند و دستهایت را صمیمانه می فشارد

تو را دوست دارد فقط به

خاطر خودت . و اگر باور داشته باشی می بینی

 ستاره ها هم با تو حرف می زنند . باور كن كه با او هرگز

تنها نیستی. فقط كافیست عاشقانه به آسمان نگاه كنی.





 


میــــــشِه تَـــنهایی بــ ــازی کَــرد

 
میـــشِه تَـــنهایی خـــَندیـد

میــــــشِه تَـــنهاییســَفَر کـــَرد

ولـــی خـــِیلی ســـَختِه تـــَنهایی...


تـــــَنهایی
رو تَـــحـــَمُل کـــــَرد



نمی دانم

نمی دانم چه حسی هست این عاشقی ؟


وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ، وقتی می خوابم دوستت دارم


وقتی صدایی می آید دوستت دارم ، وقتی سکوت است دوستت دارم


چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای











چـــترت را کنار بگــــذار


دســـتانم را بگـــیر


بگذار در زیر باران رحـــمت خدا


هر دو خیس شویم


بگذار هر دو بخندیدم


بر قطـــراتی که بر صورتمان


می لـــغزند

و



  می رقصند


بذار فال گوش بگــــویم


لذت بــــوســه در باران


دو چـــندان است ...











باش فقط باش

 

 

همــــین ...

 

 

نه دست به جیب خواهی شد

 

 

نه وقتت برای من است

 

 

فقط باش .....

 

 

هر جا هستی فقط باش تا در هوایت نفسی تازه کنم ...

 

 

 


در زِندِگـﮯ
در زِندِگـﮯ بَـرآﮮِ هَر آَدَمـِ بآ اِحســاسـﮯ ..!

 
اَز یِـڪ روز ..

 
از یِـڪ جــآ ..

 
اَز یِـڪ نَفــَـــر ..

 
بـہ بـَـعـد…!


دیگَـر هـیچ چیـز مِثـلِــ قَبـل نیستــ ..!

 
نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ، نـہ خیـآبـآטּ هآ ..

 
همـہ چیـز مـﮯ شـود:



 
دِلـــتـــنــ ــگی   ...










گاهی آدم احساس می کند

 
این جمله

 
«گریه مال مرد نیست»

 
را یک آدم نامرد ساخته


 
تا مرد ها را از درون ویران كند . . .



اسمم را سنگی نگه می دارد
 

خودم را گوری

 

و یادم را...نمی دانم!

 

 

 

هـَـمـین ڪـﮧمــیـام بـــﮧ خـودَم بـگَـم

 


هـَـمــﮧ چـیــز آرومــﮧ...

 

 

مَــن چــقَــد خــوشــحــالَــم

 


یــﮧ حــس دَرونــی بــهم  مــیــگـــﮧ...


 

غـَـلـَـط اضــافــی نــکـن

 

 

 

 


برای دلم

برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم

 


دست نوازش بر سرش میکشم میگویم:

 

«غصه نخور، میگذرد …»



برای دلم، گاهی پدر میشوم



خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»



گاهی هم دوستی میشوم مهربان



دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا …



دلم ، از دست من خسته استــ.....



میدانی سه رکن

میدانی سه رکن حس کردن یک نفر چیست؟

اینکه اول عاشقش باشی..

بعد درگیر احساس عاشقی با او..

در نهایت عاطفه ای را خرجش کنی که لیاقتش را دارد

این سه می شوند همانیکه باید بشوند

آنوقت حساس میشوی

حســـاسی

در انتخابش

در نگاههایش